هر چه شما فاشیست‌تر و بی‌ادب‌تر به نفع ما

بعد از انقلاب ۵۷ عده‌ای از ایرانیان رهسپار خارج از کشور شدند. به دلیل دوری از وطن و عدم آشنایی نزدیک با پروپاگاندای رژیم و مغزشویی جوانان، در برخورد با نسل جدید موفق نبودند. اختلاف نظر فراوان بین آن‌ها و جوانان و عده‌ای از مردم، آن‌ها را تندخو و گاهی بی‌ادب و فحاش کرد. همین موضوع دستاویز بسیار خوبی برای عاملان حکومتی و نیمه حکومتی شد که آن‌ها را سلطنت‌طلب فحاش و شعبون بنامند.

با روی کار آمدن دولت خاتمی و همه‌گیر شدن اینترنت به مرور زمان آشنایی با اندیشه‌های نسل جدید برای این هموطنان یا فعالین حاصل شد. در دوره محمود احمدی‌نژاد و روی کار آمدن دولت باصطلاح «مهر» مبارزات در جهت براندازی رژیم شکل تازه‌ای گرفت. نیروهای باصلاح اصلاحطلب فارق از هر نوع نگاه و وابستگی با جوانان همراه شدند و بلاخره موج سبز به راه افتاد. در آن زمان بیشتر گروه‌ها لااقل در اوایل مبارزه یکصدا بودند.

هر چه خواستهای مبارزه رادیکال‌تر شد شکاف بین نیرو‌ها بیشتر شد و عده‌ای در جهت کند و آهسته کردن این روند کوشیدند و حکومت هم با فشار و خفقان عملا آن را از بین برد.

در این میانه اتفاق جالبی افتاد.

پس از فروکش کردن جنبش سبز و سکوت نیروهای سیاسی همه انرژی‌ها به فضای سایبر آمد. حالا طرفداران پادشاهی پارمانی و حتی سلطنت‌طلب یا جمهوریخواهان متمایل به رضا پهلوی تا حدود زیادی تجربه ارتباط با جوانان و خواستهای واقعی آن‌ها را دریافته بودند. روز به روز به محبوبیت رضا پهلوی افزوده می‌شد. و خیلی از کسانی که روزگاری دشمن او شمرده می‌شدند آرام آرام در می‌یافتند که آن چیزی که پروپاگاندای رژیم از پهلوی ساخته بود کذب و دروغ بوده. اینترنت باعث شد تاریخ دوباره خوانی شود. چه تاریخ پیش از ۵۷ چه پس از آن.

دروغ‌ها و غلو‌ها و لاپوشانی‌ها آشکار شد و اولین اتفاقی که افتاد این بود که ماهیت انقلاب ۵۷ بعنوان یک قیام مردمی برای آزادی و رفاه… تبدیل شد به انقلابی برای اسلام. بعضی هم معتقد بودند این نابخردی و هیجان جمعی بیش نبوده. آنچنان این موضوع جا افتاد و ضمیمه ذهن‌ها شد که دیگر پاک کردن آن حتی از تفکر تندرو‌ترین اصلاحطلب هم غیر ممکن بود حتی اگر به آن اذعان نمی‌کرد. تا جایی که برای این موضوع این چنین دلیل آورده شد: که دلیل اصلی ۵۷ شاه بوده!

اینجا بود که یک به یک طرفداران اصلاحات که اتفاقا در بیشتر مواقع فقط به واسطه لج و لجبازی وارد این گود شده بودند خوی فاشیستی و دیکتاتوریشان بر آن‌ها غلبه کرد و اجازه نداد تغییرات را بپذیرند. پس روش توجیه در شروع و ماله کشی و ماستمالی پس از آن را برگزیدند. تا وقتی جناب مهرورز محمود احمدینژاد بر سر قدرت بود این مسئله به لاپوشانیهای تاریخی درباره شخصیتهایی که در گذشته تندرو بودند ولی در زمانه ما ژست اصلاح طلبی گرفته بودند و آن هم فقط درباره محبوب‌ترین‌ها مثل موسوی یا کروبی یا منتظری منحصر بود. اما پس از بر سر قدرت آمدن روحانی روند ماله کشی و ماستمالی دور جدید و تازه‌ای پیدا کرد. اول به منکر شدن مشکلات اقتصادی، بعد منکر شدن مسئولیت وزرا و دولت در قبال کاستی و ناگهان به منکر شدن اعدام‌های وحشیانه انجامید. گروگان‌های اعدام شده تبدیل شدند به تروریستهای قاتل مه حقشان و سزاوارشان اعدام شد.

ولی مسلما اینبار با دوره شیخ اصلاحات فرق اساسی دارد. فراموش نکنید که اینبار هجده ملیون رای نداده‌اند. اضافه کنید کسانی که به مرور با نامید شدن از دولت بنفش به آن‌ها می‌پیوندند. اینترنت همه گیر شده. آگاهی بسیار بالا رفته و مسلما لاپوشانی راحت و بی‌دردسر نخواهد بود.

در ‌‌‌نهایت فاشیستهای سانسورچی امروزی، که اتفاقا همه علم آزادیخواهی در دست دارند باید نکته ظریفی را بدانند. شما با اشتباهات فراوانی که در سالهای گذشته داشته‌اید عملا باعث زنده شدن و جان گرفتن نیروهای برانداز و طرفدار پادشاهی پارمانی یا جمهوریخواه شدید. این روند فاشیستی و مالی کشی جدیدتان به واقع موهبتی است برای این نیرو‌ها. هر چه شما زشت‌تر و بی‌قواره‌تر و بی‌منطق‌تر بنظر برسید نیروی مقابل شما نه تنها بی‌عیب‌تر به چشم می‌آید بلکه روز به روز خود را اصلاح کرده و باصطلاح روتوش می‌کنند.

خلاصه اینکه هر چه شما فاشیست‌تر و بی‌ادب‌تر به نفع ما.

اغتشاشیدم به نظامی که گذشته‌اش را قبول ندارد و خود را مردود دانسته

جا داره در ایام الله زجر و فرا رسیدن سی و چهارمین زمستان انقلاب، همچنین همزمان با افتضاحات پیش آمده در مجلس شورای اسلامی و بی‌آبرو‌تر شدن بی‌آبرویان یادی کنیم از فرجام روسای نظام پرخیر و برکت و خانه رئیس جمهور خراب کن جمهوری اسلامی.

نظام مقدس و پربرکت

دولت موقت بازرگان؛ با عمام به تیپ و تاپ هم زدند، البته در زمان انقلاب نظرشان به هم نزدیک بود. در آخِر هم خارجی شدند رفت.

منتخب جمهور مردم، بنی صدر؛ دستبوس عمام، با عمام یکسری جریانات پیش اومد، مجلس به لقاءالله پیوند داد ایشون را و فراری گشتن. ایشون هم با عمام جی جی باجی بودند البته.

جناب رجایی آمدن، بووومب.

دولت آغا؛ رئیسش که خودِ شخصِ ناشخیصش باشد تبدیل به نماینده خدا بر روی زمین و رهبر مسلمانان جهان گشته، یعنی تنها رئیس جمهوری هستند که جان سالم به در برده‌اند در این نظام، البته تا حال. از اینرو حس می‌کنم باید تبریک گفت به این موزمار، خوب قِسِر در رفته! نخست وزیرش هم از سران فتنه هست اکنون در حصر به سر می‌برد.

علی اکبر هاشمی رفسنجانی؛ از پایه گذاران عنقلاب اسلامی و به رهبری رسان سدعلی خامنه‌ای به همراه هزار و یک عناوین القاب دیگر. ایشان در امتحان ۸۸ مردود گشت و من جمله خواص بی‌بصیرت هستن اکنون. از ریاست مجلس خبرگان نیز چندی پیش به بیرون هدایت شد. کلا جایی در نظام ندارد، هرازچندگاهی چیزی می‌گوید صرف اینکه گفته باشد این انقلاب از فرزند من عزیز‌تر است، داغانش کردید بس کنید جان مادرتان.

سید محمد خاتمی؛ شریک دزد و رفیق قافله، از ارادتمندان به اصل نظام و دوستان سران فتنه. منافق و خارجی و خائن و این‌ها خطاب می‌شوند. شانس آورده‌اند تا حال که ایشون زندانی حصری حمله‌ای چیزی بهشان نشده. وَ اِلا همراهان پیشینش حال چندان وضعیت جالبی ندارند.

محمود احمدی‌نژاد، دروغ گویی که دو دوره با تقلبات گسترده، حمایت آقازاده مجتبی، نزدیک بودن نظر رهبری بهش و کلی کشت و کشتار و قتل و تجاوز و سرکوب مردم به ریاست جمهوری رسید. این بابا چندی است به سیم آخِر زده و گویی از سرنوشت روسای پیشین درس گرفته. در پی مدرک جمع کردن و هرازچندگاهی رو کردنشان است، شاهکارش دیروز در طویله شورای اسلامی بود که هرچی آبرو برای نظام مانده بود برد. مدتی می‌گذرد که منحرف و اطرافیانش انحرافی نام گرفته‌اند، دیروز هم به مجاهدین خلق و خارجی وصل شد. به نظر می‌رسد معاند و محارب هم از دیگر صفات ایشان در آینده‌ای نه چندان دور باشد.

حال چه ماند از این انقلاب؟ همه مردود و خطاکار و خائن و خارجی و منافق و فتنه گر و بی‌بصیرت شدند که! اغتشاشیدم به نظامی که گذشته خود را قبول ندارد و خود خودش را مردود می‌داند.

روسای نظام

انقلاب به روایت تصویر؛ مردی گریان رفت و دیگری با «هیچی» آمد

نتیجهٔ آن اشک‌ها و هیچی را می‌بینیم. با آن اشک‌ها شادی را از این سرزمین برد، با هیچی هرچه سیاهی بود به مملکت آورد. سی سال گذشته، و دیگر انقلابی نمانده، فرزندان این انقلاب یا بوسیله همین انقلاب خورده شدند، یا از کردهٔ خود پشیمان و در صف مخالفان‌اند.

 

ادامهٔ نوشته

جور و بیداد کند عمر جوانان کوتاه، ای بزرگان وطن بهرِ خدا داد کنید

مدتی است موضوع شورای ملی ایرانیان مطرح شده. حمایت بسیاری از این شورا از طرف مردم صورت گرفته اما مخالفت‌هایی هم شده. خطابم با کسانی است که در پی کوبیدن این شورا هستند.
مدتهاست تنها صدای مخالف جمهوری اسلامی در دیدار با نمایندگان و پارلمان‌های کشورهای اروپایی و غرب مجاهدین هستند. اصلاح طلبان و شورای هماهنگی ترمز اعتراضات هم جلساتی برگزار کرده‌اند، اما آن‌ها معتقد به این نظام هستند.
حال صدای دیگری پیدا شده، شاهزاده‌ای که میان مردم اعتبار دارد، همچنین در دنیا. نمی‌توان گفت میان ایرانیان اعتبار ندارد، از او و به پدرش با احترام یاد می‌شود، همچنان وی را ولیعهد صدا می‌زنند، در همیاری شورای ملی به اعتبار شاهزاده طی چند روز نیم میلیون دلار کمک جمع شد، این‌ها نشان از اعتبار هست اما طبیعتا مخالفانی نیز دارد. در دنیا نیز همه جا از او بعنوان شاهزاده یاد می‌شود، پس از راه افتادن قطار شورای ملی که به همت وی انجام شد و البته به درخواست مردم برای اینکه شاهزاده دست به کار شود با پارلمان اروپا و پارمان انگلیس جلسه برگزار شد. این شورا صدایی از ایرانیان شده برای صحبت با کشورهای خارجی که بگوید مردم مخالف این نظام هستند، جنگ نمی‌خواهند و تلاش ما برای رسیدن به حق رای و انتخابات و آزاد کردن ایران از چنگال این حکومت ستمگر است. شورای ملی
ادامهٔ نوشته

پارادوکس ملی مذهبی‌ها(ماله کشان رحمانی دین، زیر نقاب ملی گرایی)

واقعا در فلسفه این ملی مذهبی‌ها ماندم. آخر ملی مذهبی یعنی چه؟ یعنی مثلا طرف هم میهن دوست است و ملی گرا و هم چیزی را دوست می‌دارد که ۱۴۰۰ سال پیش به قصد نابودی تاریخ و ملیت و فرهنگش به میهن و ملتش همچون مغول‌ها حمله کرده؟ و ما همچنان شاهد بازماندگان این اهریمنان هستیم که با اسم دین و مذهب سعی در نابودی ایران و تمدنش دارند.

ملی مذهبی=پیتزای قورمه سبزی

ادامهٔ نوشته

چرا جاوید شاه؟

مستند از تهران تا قاهره را دیدیم، شاید از تیتر ایراد بگیرید اما بگذارید بگویم.

حقایق تاریخ را دیدیم، حقایقی که قبلا هم شنیده یا دیده بودیم، اما اینگونه که در چند ساعت کنار هم ردیف می‌شوند حال دیگری دارد. دیدیم که شاه می‌خواست ایران را جز پنج کشور ثروتمند دنیا کند، دیدیم که خطاب به قدرتهای غربی می‌گفت شما قیمت‌ها را بالا ببرید قیمت نفت هم بالا می‌رود. اصلا دیدید چه زیبا انگلیسی صحبت می‌کرد؛ اول اشخاص حال حاضر مملکت هنگام شنیدن انگلیسی سر تکان می‌دهند. افسوس، آن هنگام مردم کوچه و بازار هم با خبرنگار خارجی انگلیسی صحبت می‌کردند، حال چه!؟

بسیار دردناک بود اذیتی که آمریکایی‌ها بر او روا داشتند، فرانسه خمینی را در پر قو نگاه می‌داشت تمام امکانات یک انقلاب را هم در اختیارش گذاشته بودند اما شاه را نمی‌پذیرفت. اجازهٔ سخن گفتن و پیام فرستادن به او نمی‌دادند. دست انور سادات درد نکند، وفادار بود. ادامهٔ نوشته

گندی شاپور

همه عالم تن است و ایران دل نیست گوینده زین قیاس خجل

آنا دیلی شعری

تورکون دیلی تک سئوگیلی ایسته کلی دیل اولماز ... اؤزگه دیله قاتسان بو اصیل دیل اصیل اولماز

سرزمین من

یادداشت‌های دکتر سعید بشیرتاش

ساوالان

A passion for Perfection

شبهای بی سحر

تا ریشه در آبست امید ثمری هست